کد مطلب:154114 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:150

ورود اهل بیت به مدینه
چون امام سجاد و اهل بیت ابی عبدالله علیه السلام نزدیك مدینه رسیدند دستور فرمود خیمه ها را سر پا نمایند و زنان و اهل بیت در خیمه ها جای گرفتند و به بشیر بن جذلم كه یكی از همراهان بود فرمود: خدا پدرت را رحمت كند مرد شاعری بود آیا تو هم از شعر بهره ای داری؟ عرض كرد آری یابن رسول الله.

فرمود: بشیر وارد مدینه شو و مردم را از شهادت ابی عبدالله و آمدن ما خبر كن؟بشیر وارد مدینه شد هر كه او را می دید و خبر می پرسید جواب می داد: خبر در كنار قبر رسول خدا است چون وارد مسجد شد صدایش به گریه بلند شد و گفت:



1- یا اهل یثرب لا مقام لكم بها

قتل السحین فادمعی مدرارا



2- الجسم منه بكربلا مضرج

و الرأس منه علی القناة یدار



1- «یثربیان رخت زین دیار ببندید

زانكه حسین كشته گشت و گریه كنم زار»



2- «پیكر پاكش به كربلا شده در خون

بر سر نی شد سرش بكوچه و بازار»



كنیزی با گریه و شیون بشیر را خطاب كرد و گفت: ای مرد اندوه ما را در ماتم ابی عبدالله تازه كردی زخمهائی را كه هنوز بهبود نیافته بود خراشیدی كیستی؟ خدا


رحمتت كند گفتم: من بشیر بن جذلم فرستاده امام سجاد، هان! علی بن الحسین با عمه ها و خواهرانش بیرون دروازه مدینه اند و مرا فرستاده تا مكانش را به شما معرفی نمایم. مردم شتابان به خارج مدینه هجوم آوردند، زنی در مدینه نماند كه بیرون نیامده باشد همگی صدایشان به ناله و شیون بلند بود، مدینه یك پارچه ضجه و ناله شد كه كسی تا آن روز این چنین گریه و زاری را ندیده بود. مردم مرا گذاشتند و از من پیشی گرفتند به اسبم ركاب زدم دیدم خیابان را جمعیت پر كرده و راه عبور ندارم از اسب پیاده شدم از روی دوش مردم خود را به خیمه امام زین العابدین رساندم [1] .


[1] لهوف ص 197 - بحار ج 45 ص 147 - نفس المهموم ص 467 حياة الحسين ج 3 ص 423 ينابيع الموده ص 353.